گزارش یک بی خانمانی
خانمی ۲۷ ساله بود، به موسسه آمد، و تقاضای کمک داشت، می گفت کاری کنید که از این بی خانمانی نجات یابیم.
می گفت: « با همسرم زندگی می کنم، بی خانمان هستیم و الان در یکی از مناطق شهر در دخمه ای زندگی می کنیم.»
ازش پرسیدم خودت و همسرت توانایی کار کردن دارید؟ در پاسخم گفت: « خودم تومور مغزی داشتم و عمل کردم، همسرم هم ناراحتی کلیه دارد، به همین دلیل نمی توانیم کار کنیم»
گفتم اگر مواد غذایی برایتان بیاوریم آیا وسایل پخت و پز دارید؟ گفت نه. ولی شما بیاورید ما آنها را با مواد غذایی آماده(پنیر، کنسرو …) تعویض می کنیم.
وقتی بهشان سر زدم تا از نزدیک وضعیتشان را ببینم، از حرف هایشان فهمیدم که قبلا در روستا زندگی می کردند، می گفت قبلا کشاورزی داشتیم، اما بی آبی همه چیز را خشک کرد و ما را آواره …
گزارش وضعیت آنها را به اورژانس اجتماعی دادم، آنها نیز قول دادند پیگیری کنند. همچنین با توجه به اینکه شوهر می گفت سابقه جبهه دارم، از طریق سپاه برای تعیین وضعیت رزمندگی اش اقدام نمودیم.