تجربه ای از برنامه ی قصه گویی

 

خانه ات را برای آنکس که چشم به راهش هستی آباد کن.
«خانه آباد کن دل شاد کن» نام قصه ای بود که برای بچه های کلاس چهارم تا ششم گفتم، داستان ماجرای پیرزنی است که چند بار برای دیدار با دخترش که در روستایی دیگر زندگی می کند می رود، اما وقتی به خانه دخترش می رسد، با درِ باز، مرغ های بی دانه، سبزی های آب نخورده، شیرِ ماست نشده و کلی کار زمین مانده دیگر مواجه می شود. پیرزن کارها را انجام می دهد و برای دخترش پیغام می گذارد که «هروقت چشمت دید و گوشت شنید می آیم و می مانم» و به خانه باز می گردد. دختر هم وقتی وارد خانه می شود و می بیند همه ی کارها توسط مادرش انجام شده، و مادر نمانده که اورا ببیند غصه دار می شود …
بعد از گفتن داستان از بچه ها پرسیدم: « موضوع و پیام اصلی داستان از نظر شما چیست؟»
محمد مهدی گفت: «از درخت هایت مواظبت کن و منزلت را همیشه تمیز نگهدار»
فاطمه گفت: «به اطرافمون خوب نگاه کنیم و خوب گوش کنیم»
علی اکبر گفت:« هیچ وقت حواسمون پرت نباشه»
یگانه هم گفت:«همیشه قدر شناس باشیم»
سپس یک به یک، چهار نظر داده شده مورد بررسی قرار گرفت، و بچه ها در مورد هر نظر به بحث و گفتگو پرداختند، موافقین و مخالفین هر نظر مشخص و از آنها خواستم دلائل موافقت و مخالفت خودشون را بیان کنند. پس از بیان دلائل مخالفت ها و موافقت ها از طرف بچه ها، هر چهار نظر به رای گذاشته شد، و از آن میان«هیچ وقت حواسمون پرت نباشه» و «همیشه قدر شناس باشیم» بیشترین آرا را آوردند. در انتها صاحبان این دو نظر، به دفاع از نظر خود پرداختند، و سایر بچه ها نیز که مخالف یا موافق این دو نظر بودند در مورد دلائل مخالفت یا موافقت خودشون حرف زدند، و پس از رای گیری مجدد«همیشه قدر شناس باشیم» به عنوان مفهوم اصلی داستان از طرف بچه ها انتخاب شد.
در صورتی که تمایل به همراه شدن با ما در این برنامه هستین، از طریق پل های ارتباطی موسسه، آمادگی خود را اعلام کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *